تف بر آن دامن پستی که تو را پروردست..
کم بگو جاه تو کو ؟مال تو کو؟. برده ی زر
کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر...
گر طلا نيست مرا . تخم طلا....مردم من..
زاده ی رنجم و پرورده ی دامان شرف...
آتش سينه ی صدها تن دلسردم من...
دل من چون دل تو صحنه ی دلقک ها نيست...
ديده ی مسخره ی خنده ی چشمک ها نيست...
دل من مامن صد شور و بسی فرياد است...
ضربانش جرس قافله ی زنده دلان...
طپش طبل ستم کوب ستم کوفتگان...
چکش مغز زدنيای شرف روفتگان...
تک تک ساعت پايان شب بيداد است !
دل من ای زن بدخت هوس پرور پست...
شعله ی آتش شيرين شکن فرهاد است!.
حيف از اين قلب .از اين قبر طرب پرور درد
که به فرمان تو تسليم تو . جانی کردم!
حيف از آن عمر که با سوز شراری جانسوز
پايمال هوسی هرزه و آنی کردم....
در عوض با من شوريده چه کردی؟ نامرد
دل به من دادی نيست؟
صحبت از دل مکن اين لانه ی شهوت دل نيست!
دل سپردن اگر اين است .که اين مشکل نيست!
هان بگير اين دلت از سينه فکندم بدر
ببرش دور. ببر..
ببرش تحفه بهر پدرت! گرگ پدر